امروز تقابل باند واپس گرا، انحصارگر، تمامیت خواه، مطلق العنان و ضدتعامل -که اعضایش عموما شاگردان مکتب ضددمکراتیک و خطرناک فکریِ "احمد فردید" میباشند- با دکترحسن روحانی و علی اکبرهاشمی رفسنجانی و سیدمحمدخاتمی به قدری آشکار شده، که دیگر "فردیدی" ها بدون رودربایستی و لاپوشانی به جبهه گیری از مواضع شخصِ خودِ "احمد فردید" روی آورده و از سنگری که در ان درفش فردید به اهتزاز درامده به بیان مواضع ضد رفسنجانی رو آورده اند!
خاطراتی درباره احمد فردید به قلم نصرالله پورجوادی
با فعال شدن پایگاهی موسوم به "روزگار نو "در ایران زیر نظر عبدالحسین خسروپناه- رضا داوری اردکانی و شرکاء(!!!)، نصرالله پورجوادی نیز دست به قلم برده است.
طبیعی است که با چنین هیات نویسندگانی "روزگار نو" بر محور خرافات فردیدی بچرخد. نصرالله پورجوادی نیز بنوبه خود با رجوع به خاطراتش در صدد پنبه زنی از کنه شخصیت احمد فردید برآمده است.
مقاله زیر به نقل از سایت "اندیشه پویا" به نظر میرسد:
بزرگترين مشکل کلاسهای فرديد اين بود که درس او فقط در سخنرانیهای او خلاصه میشد؛ سخنرانیهايی که بهنظر میرسيد ارتجالاً ايراد میشد. فرديد ادعا میکرد که از مطالبی سخن میگويد که در کتابهای هايدگر آمده است، ولی معلوم نبود آن مطالب در کجا و کدام کتاب آمده است. از کتاب «وجود و زمان» هايدگر ياد میکرد؛ ولی هيچگاه از اين کتاب مستقيماً چيزی نقل نمیکرد. فرديد به کتابهايی هم که دربارۀ هايدگر يا فلاسفۀ ديگر نوشته شده بود، ارجاع نمیداد. خودش هم چيزی ننوشته بود که در اختيار دانشجويان قرار دهد. او از نوشتن عاجز بود و اين عجز برايش عقده شده بود. ته دلش به کسانی که توانايی نوشتن داشتند، احساس حسادت میکرد؛ اندکی هم احساس حقارت. مانند اغلب کسانی که تحصيلات قديمی کرده و فقط ياد گرفته بودند بخوانند، فرديد هم فقط سواد خواندن داشت و شهوت «سخنرانی»کردن. سخنرانی میکرد و در سخنرانیهايش هم هيچوقت از يادداشت استفاده نمیکرد.
اشتراک در:
پستها (Atom)