تضاد عمیق و آشتی ناپذیر میان نظریات سیاسی «سیداحمدفردید مهینی یزدی» و «سید روح الله موسوی خمینی»


 
شیخ مهدی کروبی در یکی از آخرین پیامهای خود در ماه بهمن سال جاری (هشتاد و نه) اظهار داشت که صحبت از جمهوری اسلامی در شرایط کنونی  قضیه سالبه به انتفاء موضوع است به این اعتبار که نظام حاکم کنونی نه جمهوری است و نه اسلامی و در واقع "نظام موسوم به جمهوری اسلامی" مدتی است که به دست "میراث خواران حاکمیت" ساقط شده و فروپاشیده.

فلسفۀ فردیدزدگان ؛ موعودگرایی یا موهوم گرایی ؟

سیداحمد فردید مهینی یزدی : «امام خمینی از نوادر تاریخ بود که با انقلاب اسلامی نخستین تزلزل را در بنیان غربزدگی ایجاد کرد اما این بحران همچنان ادامه دارد. از این رو مبارزه بیسابقه با غربزدگی باید تا ظهور مهدی موعود که پایان بحران غربزدگی است ادامه یابد.»   

وحید یامین پور معاون پژوهشی دانشکده خبر و از مریدان سیداحمد فردید مهینی یزدی با نقل این جمله از مرشد خود - در نشست بزرگداشت سیداحمد فردید مهینی یزدی بمناسبت سالمرگ او - اضافه میکند :

"این جمله ای است از  مرحوم سیداحمد فردید پس از رحلت حضرت امام ؛ این جمله به روشنی بیانگر دغدغه اصلی اوست: غربزدگی". 

یامین پور میفزاید :  "مرحوم دکتر سیداحمدفردید فیلسوفی عجیب و منحصر به فرد بوده است. یکی از وجوه این برجستگی تسلط همزمان او بر بیش از هشت زبان باستانی و زنده دنیا علاوه بر تبحرش در فلسفه و عرفان و علوم دینی است ".

انجمن جهانی پاسداشت حقوق بشر در ایران : اشکال کار آقای حسین شریعتمداری و حسن شایانفر و محمدحسین صفار هرندی آن بوده وهست  که به سیداحمد فردید مهینی یزدی باور داشته و دارند. حرفهای اورا جدی گرفته و خیالات او را جدی شمرده و مانند وحی آسمانی به جوانان بی تجربۀ  نسل های بعد انقلاب منتقل کرده  اند. در نتیجه "فردیدگرایان نسل جدید" تصور میکنند که فردید به هشت زبان زنده و مرده دنیا تسلط داشته و "راهیافته ای راهنما" بوده است.
مطلقاً چنین نیست! 
اینها همه افسانه سازی است و واقعیت ندارد. اگر بخواهیم سیداحمد فردید مهینی یزدی را بخود و به دیگران بشناسانیم بهتر آن است که بجای استماع منقولات دیگران درباره سیداحمد فردید مهینی یزدی ، او را به سمع کلمات خود سیداحمد فردید مهینی یزدی در معرفی خودش حواله دهیم.
سیداحمد فردید مهینی یزدی در یک سخنرانی که در ضمیمۀ همین نوشتار می توانید فایل صوتی آن را بشنوید ، خود را معرفی میکند و میگوید : «من نه ایدآلیست هستم نه رئالیست. من نه اسپریتوالیست هستم نه ماتریالیست. چه دیالکتیک باشد چه نباشد.»




این سخنان درهم برهم، بدون این که  بخودی خود دارای هیچ معنای خاصی باشد. آینه ای برای شناخت گوینده آن است. 
قاعدتا اگر کسی اسپریتوالیست نباشد ماتریالیست است و اگر ماتریالیست نباشد اسپریتوالیست است. اسپریتوالیست بطورکلی به معنی گرایشمند به مقولات روحی است. ماتریالیست بلحاظ فلسفی یعنی عدم باورمندی به وجود روح و معتقد به اتونومی ماده در خودگردانی. 
اما اگر کسی نه به اصالت ماده و نفی خدا و روح باور داشته باشد، نه به اصالت روح و جهان روحانیت به عنوان مبداء آفرینش، این چنین شخصی بلحاظ فلسفی در جایگاهی والاتر از فلسفه و حوزه های فلسفی قرار ندارد! بلکه در حوزه فلسفی دارای جایگاه مشخصی است.
به او یا نهیلیست میگویند یعنی هیچ و پوچگرا، یا آنارشیست میگویند یعنی هرج و مرج طلب.
اما با بررسی بیشتر کارنامه زندگی سید احمد فردید مهینی یزدی میتوان نکته های دیگری را دریافت و لایه های بیشتری از شخصیت او را باز شناخت. احمد فردید از پیروان "مکتب اراده معطوف به قدرت " بود.
سید احمد فردید مهینی یزدی در زمان سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، به حزب شاهساختهء "رستاخیز" پیوست . شاید عده ای بگویند ناچار بود!
شاید بگویند که محمدرضاشاه پهلوی پس از اختراع یک شبه نظام تک حزبی در ایران "آریامهری" خودش ، همه را وادار به عضویت در این حزب، یا خروج از ایران کرد.
این بجای خود! اما محمدرضا پهلوی کسی را ملزم به کاندیداتوری نمایندگی در مجلس شورای ملی نکرد، ولی سید احمد فردید مهینی یزدی با امید به تصاحب کرسی نمایندگی مردم یزد از طرف حزب رستاخیز اعلام کاندیداتوری کرد که به نتیجه نرسید و شکست خورد.
حالا ممکن است عده ای بگویند که علاوه بر سید احمد فردید مهینی یزدی بسیار اشخاص دیگری نیز در آن دوران در انتخابات شرکت کردند. آری! این طور است!
اما نمیتوان انکار کرد که در هرحال تلاش برای تصاحب کرسی نمایندگی در مجلس شورای "رستاخیز" قطعاً مسبوق به باورمندی به نظام شاهنشاهی بوده است.
همان نظامی که روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ خورشیدی اکثریت ایرانیان علیه آن برخاستند و انقلاب کردند.
در پی این انقلاب و تغییر نظام شاهنشاهی ، کلیه کسانی که برای تصاحب مقامات و مناصب حکومتی در نظام شاهنشاهی خیز برداشته بودند بلافاصله چمدانهای خود را پیچیدند و از ایران خارج شدند! چون به نظام شاهنشاهی باور داشتند.
اما سید احمد فردید مهینی یزدی در ایران ماند و این بار در جامهء "یک انقلابی دو آتشه" !  در نظام برآمده از انقلاب برای تصاحب کرسی مجلس خبرگان قانون اساسی و سپس نمایندگی مجلس شورای اسلامی به عنوان کاندیدا خیز برداشت و البته بازهم در هردو شکست خورد.
حال نباید از خود پرسید چگونه میشود به نظامی باور نداشت و خواهان تصاحب کرسی نمایندگی در قوهء مقننه آن شد؟ بعد چگونه میتوان به عنوان یک انقلابی در انتخابات بعد از انقلاب شرکت کرد و بازهم خواهان تصاحب کرسی در مجالس قانونگذاری انقلابی شد؟! این یعنی آنارشیسم، آنارشیسمی آمیخته با چاشنی قوی اپورتونیسم (فرصت طلبی).
فیلسوف و متفکری که در حوزه های معین فلسفی نتواند خود را تعریف کند ، یک روز اسپریتوالیست میشود و روز دیگر میتواند ماتریالیست گردد؛ اما خارج حوزه های فلسفی و بخصوص  در صحنه فعالیتهای اجتماعی، چنین شخصی به عنوان باورمند به "مکتب اراده معطوف به قدرت" طرفدار "حزب باد" است.
یک روز عضو "حزب شاهنشاهی رستاخیز" است و یک روز عضو "حزب انقلابی ضد شاهنشاهی"!
اینجاست که از عموم باورمندان به سید احمد فردید مهینی یزدی باید پرسید که براستی چگونه میشود به چنین فردی باور داشت؟ او مسلما در انقلاب شرکت نداشت، اما پس از پیروزی انقلاب، از موضعی فرادست کوشید که خود را چراغ راه و راهنمای انقلاب جا بزند!
* آیا هرگز اندیشیده اید که چگونه اندیشه تاسیس حزب رستاخیز در اندیشه شاه گنجانده شد؟
* آیا هرگز فکر کرده اید که چه شد که شاه ناگهان تصمیم به تک حزبی کردن ایران گرفت؟
* آیا میدانید که سید احمد فردید مهینی یزدی به عنوان عضو انجمن شاهنشاهی فلسفه شخصا در تدوین پیش نویس اساسنامه حزب رستاخیز دست داشته است؟
مطالبی که او از قول هایدگر نقل میکند محل بحث و مناقشه است.
مارتین هایدگر در صحنه اجتماعی عضو حزب نازی بود. اما سید احمد فردید مهینی یزدی به صراحت اظهار داشت که «من بعد از سالها تفکر میگویم که سخن هایدگر در جهت همین انقلاب اسلامی بود!»
معنی این سخن یعنی تلاش برای گنجاندن نطفه های فاشیسم وبرتری طلبی عقیدتی در بطن آرمانهای انقلاب ونظام جمهوری برآمده از یک انقلاب ضد سلطنتی مطلقه.
با کمال تاسف این سخنان سید احمد فردید مهینی یزدی در بسیاری از اذهان کارگر افتاد و از اندیشه به عمل تبدیل شد.
اشخاصی مانند حسین شریعتمداری و حسن شایانفر و محمدحسین صفار هرندی و مجموعه اشخاص دست اندرکار پرونده سازی و سازمان اطلاعات موازی متعلق به نیمه پنهان کیهان، افسون شدگان سید احمد فردید مهینی یزدی بودند و در دخمه های سیاه کیهان برای سه دهه ، تباهی و سیاهی به بار آوردند.
با سخنانی که طرفداران سید احمد فردید مهینی یزدی از او نقل میکنند میکوشند او را فردی موعود گرا معرفی کنند.
اما فلسفه موعودگرائی او برپایه موهوم گرائی میچرخید و هیچ مبنای خردمندانه و معقول نداشت.
دیری است که در فضای بعد از انقلاب، افکار پیروان سید احمد فردید مهینی یزدی و هسته کانون مرموز کامفراص (کانون مبارزه علیه فراماسونری ، امپریالیسم  و صهیونیسم) - که در "نیمه پنهان " موسسه کیهان گرد آمده اند -  ایران را گام به گام  زیر سلطه عقیدتی ایدئولوژی فاشیسم هیتلری آلمان دوران نازی میکشانند.
همان مسیری که سیداحمد فردید مهینی یزدی در فضای پیش از انقلاب،  نظام شاهنشاهی و محمدرضا پهلوی را در جهت آن سوق داد .
ایکاش "فردیدزدگان" به تحقیق و خردورزی بپردازند و پرده های اوهام و خیالات را از برابر چشمان خود کنار بزنند و در ترازوی تعقل ، وزن این شطحیات بیحاصل را بسنجند و بدور بریزند.
مردم ایران برای "نفی فاشیسم تک حزبی در قالب نظام سلطنتی" قیام و انقلاب کردند، نه برای به کرسی نشاندن "حزب نازی هیتلری در قالب نظام جمهوری اسلامی".

ادامه دارد ...

نقدی بر آراء و نظرات سیّد احمد فردید مَهینی یزدی ؛ قسمت دوّم


سیداحمد فردید مهینی یزدی ، پس از اخذ مدرک لیسانس از دانشسرای عالی برای تحقیق و فراگیری زبانهای خارجه با بورس یکساله به کشور فرانسه سفر کرد. 
در فرانسه ، صادق هدایت که به اندیشۀ ایرانشهری  بسیار علاقه مند بود با سیداحمد فردید مهینی یزدی زادۀ یزد - شهری که آتشکدۀ پررونق یزد همواره در آنجا دایر بود و از سوی دیگر حافظ و شاه نعمت اللهی ولی و بزرگان فرهنگ ایران راجع به این شهر صحبت کرده و یکی از شهرهای ایران باستان بشمار می رود - مکاتباتی داشت.
شهر یزد در فرهنگ ایران باستان یکی از کانونهای تاریخی بشمار می رود و پهلوی اول که بسیار می کوشید آثار ایران باستان را احیاء کند ، توجهی ویژه به شهر یزد داشت.
صادق هدایت در اثنای آشنایی با سیداحمد فردید مهینی یزدی بود که به هند سفر کرد تا از آثار فکری و فرهنگی مردم هندوستان به زبان پارسی بهره مند شود ، بعدها صادق هدایت وارد وادی نیهلیسم شد و راه فکری صادق هدایت و سیداحمد فردید مهینی یزدی از هم جدا شد.
سیداحمد فردید مهینی یزدی ، پس از پایان بورس یکساله در فرانسه ، به آلمان رفت.
وی که به نظر میرسد به استخدام بخش کنسولگری ایران در آلمان در آمده بود جهت تعمیق بخشیدن به اطلاعاتش با حضور سر کلاسهای درس هایدگر فیلسوف آلمانی قرن بیستم میلادی هم به فراگیری زبان آلمانی مبادرت ورزید و هم مطالعاتش در زمینه فلسفه را گسترش داد.
و سرانجام بدون اخذ هیچگونه مدرکی با همان مدرک لیسانس به دعوت سیدحسین نصر که در آن زمان ریاست دانشگاه تهران را برعهده داشت وارد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران شد و با اخذ مدرک دکترا از دانشگاه تهران به تدریس فلسفه برای دانشجویان این رشته پرداخت.
در همان زمان استاد پورداوود در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران مدرس رشتۀ باستان شناسی بود.
استاد پور داوود با هدف احیای فرهنگ ایران پیش از اسلام به تعلیم روخوانی اوستا ، آشنایی با متون زرتشتی ، ترجمۀ این متون به زبان فارسی ، انتشار متون ترجمه شده و ایجاد چاپخانه ای که بتواند خط اوستا را باز نشر کند می پرداخت.
استاد پورداوود برای آشنایی با متونی که موبدان هند ۱۴۰۰ سال قبل با خود به هند برده بودند و دیدار با پارسیان هند و دسترسی به متون آنها به این کشور سفر کرد و نتیجۀ این سفرها انتشار کتابهایی با کمک اساتید رشته زبانهای وداعی که به زبان اوستایی نزدیک و بهره مندی از گنجینۀ تحقیقات و تتوعات اساتید آلمانی بود.
سرانجام استاد پورداوود موفق شد برای نخستین بار کتاب اوستا را به زبان فارسی منتشر کند از جمله شاگردان پرورش یافته در مکتب ایشان می توان به مرحوم محمد معین اشاره نمود که کتاب فردیسنا و ادب پارسی را بعنوان تز دانشگاهی زیر نظر استاد پورداوود ارائه نمود.
متونی که استاد پورداوود به ترجمۀ و بازنشر آن اهتمام می ورزید مورد علاقۀ سیداحمد فردید مهینی یزدی قرار گرفت.
حضور همزمان استاد پورداوود و سیداحمد فردید مهینی یزدی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران و مرحوم نورعلی خان برومند که ردیفهای کهن موسیقی را در دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران که نزدیک ترین مجموعه ساختمانی به دانشکدۀ ادبیات بود ، آموزش می داد موجب ایجاد یک فضای غنّی فرهنگی - هنری -  فلسفی در دانشگاه تهران بود.
آنطرفتر ، سیداحمد فردید مهینی یزدی با شرکت در برنامه تلویزیونی علیرضا میبدی و طرح مباحث فلسفی چهره ای شناخته شده در محیط های روشنفکری و فلسفی بشمار می رفت.
اگرچه در آن زمان اساتید دیگری نظیر آقاسیدجمال آشتیانی ، مرحوم سیدمحمود شهابی ، مرحوم هادی حائری و محیط طباطبایی در قید حیات بودند ولی سیداحمد فردید مهینی یزدی را بعلت حضور در برنامه های تلویزیونی علیرضا میبدی جمع کثیری از دانشگاهیان و روشنفکران می شناختند.
سیداحمد فردید مهینی یزدی در فضای تک حزبی آن دوران به دلیل مخاطبان زیادی که داشت خود را کاندیدای نمایندگی مردم یزد برای حضور در حزب شاهساختۀ رستاخیز کرد. اما توفیقی کسب ننمود.
وی در مباحثی که مطرح می ساخت همواره تأکید می کرد که تنها یک نظریه از مجموعه نظریات هایدگر را مورد توجه قرار داده و به آن بسنده کرده است ؛ اگرچه شاگردان سیداحمد فردید مهینی یزدی اصرار داشتند وی را هایدگرین بشمار آورند اما وی خود را جلوتر از هایدگر قلمداد می نمود و می گفت "من با هایدگر هم سخن هستم ولی نظریات من فراتر از وی است اگرچه تشابهاتی با هایدگر دارد."
با این حال سالهای  بعد از انقلاب سیداحمد فردید مهینی یزدی از تدریس علوم فلسفی به واژه شناسی روی آورد و به نگارش کتاب واژه نامه تطبیقی فارسی – عربی مبادرت ورزید.
امّا اینکه : سیداحمد فردید مهینی یزدی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران – رشته فلسفه - چه نظریاتی را مطرح می ساخت ؟ ایدۀ اساسی هدایت کنندۀ اندیشه سیداحمد فردید مهینی یزدی چه بود؟ چه کسانی سر کلاسهای فلسفه – دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران - سیداحمد فردید مهینی یزدی شرکت می کردند ؟ چه کسانی از این رشته فارغ التحصیل شدند ؟ جهان بینی ایشان از آراء و نظرات سیداحمد فردید مهینی یزدی سر کلاسهای درس فلسفه دانشگاه تهران چه بود؟ نقش سیداحمد فردید مهینی یزدی در رابطه با تحولات تاریخی و جریانات فکری پس از انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۸ خورشیدی تا به امروز چیست ؟ شناسایی و واکاوی ریشۀ جریانات فکری و بنیادهای عقیدتی – ایدئولوژیک و فلسفی از جمله مطالبی است که در ادامه این مجموعه مقالات به آن اشاره می کنیم. 
ادامه دارد ....
کاری از : دکتر سیدمصطفی آزمایش





نقدی بر آراء و نظرات سیّد احمد فردید مَهینی یزدی ؛ قسمت اوّل

در سالهای ۱۳۴۹ - ۱۳۵۳ خورشیدی دانشگاه تهران خصوصاً دانشکدۀ حقوق بسیار متلاطم بود و در سال اوّل دکتر گنجی ریاست دانشگاه تهران را برعهده گرفت و حضور و غیاب ها با جدیت تمام صورت می گرفت ؛ چراکه در آن زمان دانشگاه تهران کانون پرجنب و جوش و پر تب و تاب حرکتهای دانشجویی علیه سیستم حاکمه بر ایران بود ، چندی بعد دکتر گنجی از سمت ریاست دانشگاه کناره گیری کرد. 

 کامفراص و مهدویت گرایی فردیدی

به شرح توضیحی که در گفتارهای آتی خواهیم دید سید احمد فردید مهینی یزدی  نخستین کسی بود که در ایران واژه غربزدگی را به کار گرفت و از آن به عنوان یک بیماری نامبرد( واژه غربزدگی سید احمد فردید مهینی یزدی بر جلال آل احمد اثر گذاشت و در زمان شاه او کتابی از دیدگاه جامعه شناسانه در انتقاد از سلطه فرهنگ غربی بر ایران نوشت و نام آن را غربزدگی گذاشت.
این کتاب بر افکار و آراء مرحوم علی شریعتی موثر واقع شد و او در تعبیر روانشناسانه از مفهوم جامعه شناختی غربزدگی به عنوان الیه ناسیون مسلمان ایرانی، "بازگشت به خویشتن" را طرح انداخت.) بحث غربی و غربزدگی در مجموعه عقاید فردید با دیدگاهای "آل احمد - شریعتی" تفاوت داشت و از نظرگاه فردید به عنوان یک مقوله فلسفی مطرح میشد و به سراسر تاریخ بشر امتداد می یافت.
سید احمد فردید مهینی یزدی غرب را در تقابل با شرق در مفهوم تاریخی - فلسفی میدید نه در تقابل با اسلام.  بلکه او حتی تاریخ اسلام  و تاریخ اندیشه و حکمت و فلسفه اسلامی را نیز قسمتی از تاریخ غرب و تاریخی غربزده و غربزائیده میشمرد و خواهان محو و جایگزینی آن با تاریخ دیگری بود.
سید احمد فردید مهینی یزدی  غرب را با دو اعتبار تعبیر میکرد.
یکبار به اعتبار نظرگاه اتیمولوژیک به ستیزه با ترمینولوژی "غرب" ( معادل واژه اُکسیدانت / زنگار زدگی) برخورد میکرد و یکبار در مفهوم فیلوزوفیک  به اعتبار کل تاریخ بشری در تعریف برسمیت شناخته شده جهانی آن ؛ آن را در معرض هجمه انتقادات تند و حاد خود قرار میداد.
سید احمد فردید مهینی یزدی  معتقد بود که غرب در مقابل و در تقابل با شرق است. شرق ( اوریانت / جهت گیری) در بطن خود حامل مفهوم راه یافتگی و هدایت، اشراق و نورانیت است. برعکس غرب محل افول روشنایی و زوال نور و غروب خورشید می باشد، پهنه ای بیفروغ که امپراتوری تاریکی است.
سید احمد فردید مهینی یزدی  معتقد بود که تا پیش از این که حکمای یونان دست به تدوین یک تفسیر تحلیلی از وقایع مربوط به تحول جامعه بشری بزنند و علم تاریخ را پایه بریزند، جهان و بشر دارای هویتی اشراقی بوده اند. اما به دنبال ظهور علم تاریخ در یونان باستان، تاریخ بشر و جهان هردو، هویت باخته و ناخویشمند و تاریک شدند.
سید احمد فردید مهینی یزدی  با این تاریخِ (از نظر او) تاریک و بیفروغ و با "غرب" به عنوان غروبگاه نور و خورشید سر ستیزه جویی آشتی ناپذیر داشت. او میگفت تاریخ در مفهوم غربی آن بر افکار حکمای اسلامی مثل فارابی و شیخ الرئیس ابوعلی سینا و الکندی و ابن رشد و ابن خلدون و دیگران موثر واقع شده و درنتیجه علم و تاریخ و فرهنگ موجود اسلامی اعم از شیعه و سنی همه غربی هستند و باید محو شوند و جا به فرهنگ شرقی بدهند.
سید احمد فردید مهینی یزدی  معتقد بود که تاریخ کنونی از یونان آغاز شده و مبداء آن دیروز است و پایان آن همین فردا است و ما اکنون در پایان جهان ایستاده ایم.
سیذ احمد فردید مهینی یزدی این عقیده "پایان جهان" را از "مارتین هایدگر" فیلسوف آلمانی عضو حزب فاشیستی نازیسم به عاریت گرفته بود و بعدها "کانون کامفراص" را با بهره گیری از ارزشهای مورد قبول این حزب در ایرانِ بعد از انقلاب پایه گذاری کرد.
سید احمد فردید مهینی یزدی  " امروز" را روزِ پایانِ کارِ جهان، و پایانِ کارِ تاریخِ غربی و جهان زیر سلطه غرب به شمار می آورد .
سید احمد فردید مهینی یزدی معتقد بود که "فردا" روزی است که "ناجی موعود" در پایان این دوره تاریک "هزاره ای" ظهور میکند و با ظهور او، تاریخ اشراقی و عصر حکومت انسان اشراقی آغاز میشود.
سید احمد فردید مهینی یزدی  مبداء تاریخِ لاحق بر ظهورِ ناجی موعود را "پس فردا "میشمرد.
سید احمد فردید مهینی یزدی در ارزیابی خود "نظام جمهوری اسلامی" را نه یک نظام پایدار تاریخی، بلکه فقط "یک دورهء کوتاهِ گذار" و مقدمه ای بر ظهور قریب الوقوع ناجی موعود و برپایی حکومت جهانی او بشمار آورد و در این رابطه نامه ای نیز به آیت الله خمینی نوشت و خود را آماده خدمتگزاری از جهت  فراهم ساختن زمینه های ظهور منجی موعود خواند. اما نه این نامه و نه بطور کلی هیچ یک از آراء و نظریه های سیداحمد فردید هرگز مورد قبول و وقع و توجه آیت الله خمینی قرار نگرفت.
بااین اینحال طرفداران سید احمد فردید مهینی یزدی - با در نظر گرفتن بی اعتنایی آیت الله خمینی به این نظریات-  ماهرانه موفق شدند تا نظریه مبتنی بر پایان دوره انتظار و آغاز دوره زمینی چینی برای ظهور منجی موعود را در نقاب شعار "نه شرقی، نه غربی، حکومت اسلامی" مخفی نموده و به ابقای جریان سایه نشین خود بپردازند. البته سخن در این باره بسیار است که به  فرصتهای دیگر موکول میکنیم.
اینجا همینقدر بگوئیم که سید احمد فردید مهینی یزدی  این برداشتهای درهم و برهم خود را در جلسات مختلف صحبتها و سخنرانی هایش به خورد مخاطبان میداد. همان کسانی که بعد از سقوط نظام شاهنشاهی سازمان انتشارات کیهان و مجموعه اسناد آن را مصادره کردند و برای پرونده سازی و زمینه چینیِ جراحی های بزرگ انقلابیون و جریانهای مختلف روشنفکری ، روشنفکری دینی، اسلامی، انقلابی اسلامی مورد استفاده قرار دادند.
نمونه بزرگ این حذف و جراحی ها که با پروسه ربایش و دستگیری و شکنجه و اعتراف گیری و سرانجام قتل سعیدی سیرجانی کلید خورد به کاملترین شکلی در آخرین سخنرانی مرحوم آیت الله توسلی در مجلس شورای اسلامی بیان شده است. این جریان حذف کهن ترین لایه های انقلابیون وابسته به آیت الله خمینی ، خانواده و فرزندان و بیت ایشان را از همان ابتدا در دستور کار خود داشتند.

 
بعد از "سیدعباس معارف" و "دکتر غ - الف"، "مهدی نصیری" عهده دار سردبیری کیهان شد. مهدي نصيري ، شخصاً به عنوان یکی از سرسپردگان مشرب فکری سیداحمد فردید مهینی یزدی - كه همین امروز نیز در صدد تدارک نشر فصلنامه ای - به اسم "سمات"- با دعوی به اصطلاح  "تبيين و دفاع از معارف قرآن و اهل بيت" است – همیشه در صدد بود تا  - بحساب خودش - از موضع یک نقد سه وجهی به برخورد با تاریخ بپردازد:
اول)  نقد مباني فلسفه
دوم) نقد مباني تصوف و عرفان مصطلح
سوم)  نقد مدرنيته
مهدی نصیری با تاثیرپذیری مطلق از افکار سیداحمد فردید مهینی یزدی همیشه مدعی بود  که " باوري وجود دارد كه "معارف قرآن و عترت" پشت سه نقاب و حجاب ، محجوب و از دسترس مومنان بدورند.
حجاب اول)  يونان‌زدگي فلسفی است که با ارسطو و افلاطون آغاز شده است. این یونانزدگی فلسفه بعد از ظهور اسلام و ظهور فلسفه اسلامی، برآن تاثیر تعیین کننده نهاده و از این رو است که "تاریخ  فلسفه اسلامی" نیز تحت تاثیر یونانیت است.
حجاب دوم) یونان زدگی عرفان است که با فلوطين یونانی کلید خورده است و بعد از ظهور اسلام، وارد ایران شده و به تصوف تبدیل گشته. اما این تصوف بطورکلی و  حتی آراء صوفیان و عارفان نامدار مانند محی الدین عربی تحت تاثیر یونان زدگی  است.
حجاب سوم)  مباني نظري تمدن مدرن است كه آن هم از رنسانس در غرب آغاز شده است. و تا به امروز به عنوان "مدرنیته و تجدد" ارزشهای خود را به جهان صادر کرده است.
مهدی نصیری که در همین راستا کتابی زیرنام " انسان و تجدد" تالیف نمود ادعا دارد که با نقد اين سه حجاب مي‌توان تصوير بهتري از "سنت در تبیین و دفاع از معارف قرآن و اهل بیت" ارائه داد.
مهدی نصيري علاوه بر  سردبيري روزنامه «كيهان» و مجله «سياحت غرب»، و نشريه «صبح»، متصدي معاونت سياسي مركز سياستگذاري ائمه جمعه نیز بود. او در آثار خود به شدت به انتقاد از "حزب کارگزاران" دست زد. این نشریه "صبح قریب" نیز  شامل مطالب عجیبی است که بیان کننده افکار یاران سیداحمد فردید مهینی یزدی است از جمله:
"آخرالزمان، جنگ جهانی سوم، ائتلاف صلیب و صهیون و وهابیت"، "غرب، مهدویت و ترفندهای رسانه ای"، "ورود به عصر ظهور" ،"ظهور خیلی نزدیک است"، "نامه شهیده راضیه کشاورز به امام زمان" ( که یادآور نامه سرگشاده سرلشگر فیروز آبادی به امام زمان میباشد) . ...
این قبیل نظرگاه ها به عنوان میراث خیالپردازیهای سیداحمد فردید مهینی یزدی امروز به میزان زیادی از سایه و حاشیه خارج شده و برهمه زوایای ایران امروز چنگ انداخته.
امروز حسن عباسی - یکی از شاگردان کودکستانی مکتب سیداحمد فردید مهینی یزدی - تبدیل به نقاد هنری و داور جشنواره های سینمایی شده - و این درحالی است که سینماگران واقعی و فیلمسازان توانا به عنوان مهره های "ناتوی فرهنگی" در گوشه منزل یا سلول زندانها خانه نشین شده اند- یا از جانب دیگر میبینیم که چگونه  تداوم این افکار بر فرهنگستان هنر نیز غلبه یافته و علی معلم دامغانی با زبان نظم  به توزیع و انتشار افکار استاد خود سید احمد فردید مهینی یزدی در قالب منظومه هایی مانند رجعت سرخ ستاره و از اسکندر تا بوش سرگرم میشود.
اما دست اندازی به همه این مواضع حاکمیت و تصرف و مصادره آنان، با برنامه ریزی در دخمه های تاریک کیهان از سی و یک سال قبل آغاز شد.
جایی که با استفاد ه از آرشیو غنی مرکز اسناد این سازمان انتشاراتی- خبری ، دست اندرکاران این نشریه دست به پرونده سازی  علیه آحاد مردم بخصوص نیروهای درون حاکمیت زده و با به راه انداختن دستگاه اطلاعات موازی یک حکومت مخفی و مخوف در سایه را برپا کردند که سالیان سال به کار حذف و جراحی عموم طبقات اجتماعی به ناجوانمردانه ترین  شیوه ها زیر عنوان "پروسه قتل درمانی" مشغول بود.پروسه ای که با حذف سعیدی سیرجانی کلید خورد.
چنان که گفتیم  سید احمد فردید مهینی یزدی  عقیده "پایان جهان" را از "مارتین هایدگر" فیلسوف آلمانی عضو حزب فاشیستی نازیسم به عاریت گرفت و بعدها "کانون کامفراص" را با بهره گیری از ارزشهای مورد قبول این حزب فاشیستی نازیسم در ایرانِ بعد از انقلاب پایه گذاری کرد و شاگردان و تربیت شدگان همین "کانون مخفی کامفراص" در ایران بودند که بعد از نوشتن کتاب "معجزه هزاره سوم" و دست افشانی عجولانه برای ظهور قریب الوقوع "سوشیانسِ موعود" ، سمینار و سمپوزیوم در نفی و انکار واقعه تاریخی هولوکاست گذاشته و پرده از کار خود کنار زدند. طرفداران و شاگردان فردید - امثال محمدعلی رامین - و دست اندرکاران پروژه شصت جلدی موسوم به " نیمه پنهان"...  از مخالفان ثابت قدم اسلام و نظام جمهوری اسلامی و میراث آیت الله خمینی  و از سرسپردگان نظریات پیشوای تاریخی شان  آدولف هیتلر و حزب نازی و ایدئولوژی فاشیسم میباشند.

ادامه دارد ...

اختصاصی انجمن جهانی پاسداشت حقوق بشر در ایران

تفاوت نظریۀ سیاسی "موعودگرایی آرماگدونیستی" و دیدگاه "حجتیه"

مقولۀ موعودگرایی که در حال حاضر در ایران در چهارچوب فرهنگ سیاسی مطرح است از اساس ارتباطی به دیدگاههای معروف به حجتیه ندارد.
مطرح کنندگان نظریه موعودگرایی آرماگدونیستی دو نظریه را به هم پیوند می زنند : پایان جهان (Apocalypse)  و منجی موعود (eschatological savior) .
Eschatology به معنای موعودگرایی و واژۀ savior بمعنای منجی است. معتقدان به نظریۀ  موعودگرایی می گویند : در برهه ای از "پایان جهان" منجی موعودی می آید و مانعِ از میان رفتن و نابودی تمدن و جهان می شود.
با توجه به این مقدمات دو دیدگاه "موعودگرایی آرماگدونیستی" و "حجتیه" دو مقولۀ کاملاً مجزا و منفک از یکدیگرند آما آنچه پیوند زنندۀ این دو دیدگاه است، اعتقاد به ظهور منجی عالم بشریت است.
بانیان نظریه موعودگرایی آرماگدونیستی بر آنند تا بر اساس این اعتقاد طبقۀ حاکمۀ جدیدی را در ایران پایه گذاری نمایند و برای نعل وارونه زدن و منتسب کردن آن به دیگران با ساختن مجموعه ای ساختگی به نام «راز آرماگدون» که مبحثی مجعول است جهت پوشش نظریات و افکارشان آن را به دیگران نسبت دهند.
آرماگدونیسم پشتوانۀ ایدئولوژیک طبقۀ حاکمۀ جدید در ایران است که با رشدی قارچ گونه در صدد تصرف مواضع قدرت در حاکمیت فعلی جامعه ایران تلاش می کند تا کلیدی ترین پستها و مسئولیتها را در اختیار گیرد .
اما دیدگاه «موعودگرایی آرماگدونیستی» بعنوان جامع دو نظریۀ "پایان جهان" و "موعودگرایی منجیانه" چگونه بوجود آمد؟!
حال به واکاوی پیدایش این نظریه در لایه های پنهان تاریخ ایران می پردازیم.
لازم است پیش از وارد شدن به این مبحث ، یادآور شویم : کسانیکه از موعودگرایی آرماگدونیستی که همانند اختاپوسی در ارکان نظام حاکم بر ایران دست اندازی نموده با برچسب حجتیه نام می برند یا سهواً ، اشتباه می کنند و یا عمداً ، آدرس غلط می دهند.
اگرچه دو دیدگاه "حجتیه" و "آرماگدونیسم" هر دو قائل به "موعودگرایی" هستند اما اساساً "حجتیه" فاقد تئوری سیاسی برای تشکیل حکومت بوده و هست و حکومت را خاصّ دوران ظهور می داند که توسط منجی موعود تشکیل خواهد شد و شرط ظهور را هم بسط و گسترش هرج و مرج و بهم ریختگی اجتماعی می داند ، این دقیقاً برعکس نظریه موعودگرایان آرماگدونیست است که شرط ظهور را تشکیل حکومت و فراهم آوردن زمینه های ظهور می دانند و بدین ترتیب در مفاهیم بنیادی این دو نظریه با هم تفاوتی فاحش و اساسی دارند.
طی سالهای اخیر آقای علی اکبر محتشمی پور در اظهار نظری فرقۀ مصباحیه را بعنوان فرقۀ جدیدی مبتنی بر آراء و نظریات حجتیه معرفی کرده بود .
در حالیکه ریشه های پیدایش و تکوین نظریه «موعودگرایی آرماگدونیستی» بر می گردد به پیش از انقلاب و زمانیکه آقای محتشمی پور در ایران حضور نداشتند و با یارانشان در کلاسهای درس حکومت اسلامی آیت الله خمینی در نجف اشرف حضور بهم می رساندند.
دروسی که آیت الله خمینی در مقدمۀ آن یادآوری می کرد : "امام زمان یعنی مهدی موعود هزار و چهار صد سال است که ظهور نکرده و چه بسا تا چند هزار سال آینده نیز ظهور نکند ، در دوران غیبت امام دوازدهم که کسی از انتهایش خبر ندارد و حتی خود امام غائب هم نمی داند زمانش کی فراخواهد رسید و زمان ظهور تنها به اذن و ارادۀ خداست تکلیف احکام دین چه میشود؟ در نتیجه در دوران غیبت فقیه دارای ولایت نوعیه است و بر اساس برخی اخبار و احادیث منتسب به ائمه إن العلماء ورثة الأنبياء یعنی در امر تشکیل حکومت فقها و علماء همان تکلیفی را دارند که پیامبر داشته (نه همان درجه بلکه همان تکلیف)" فلذا   آیت الله خمینی اندیشۀ سیاسی اصل ولایت فقیه را در دوران غیبت استنباط کرد.
آقای محتشمی پور در آن دوران در حوزۀ نجف در حال فراگیری این دروسی بود که آیت الله خمینی به تدریس آن ممارست می ورزید و درست در همان زمان بود که دیدگاه "حجتیه" برای تقابل با "بهائیت" و علیه بهائیت فعالیت می کرد.
از نقطه نظرات آقای علی اکبر محتشمی پور اینطور به نظر میرسد که احساس خطر ایشان از تسخیر مواضع نظام بدست "پیروان نظریه موعودگرایی آرماگدونیستی" باعث گردید که این امر را منسبت به محمدتقی مصباح یزدی (مصباحیه) نمایند و این تفکر را همان حجتیه اما در بیان جدید در اذهان عمومی خاطر نشان سازند.
اما همانطور که پیشتر یادآور شدیم ؛ نظریه "موعودگرایی آرماگدونیستی" و دیدگاه"حجتیه" دو مقوله کاملاً منفک و مجزاء از یکدیگرند. اولی یک نظریه سیاسی بشمار می رود و هیچ ارتباطی به حجتیه ندارد.
محمد تقی مصباح یزدی را اگر نتوانیم واضع نظریۀ سیاسی "موعودگرایی آرماگدونیستی" بنامیم ولی قطعاً یکی از سخنگویان آن می توان بشمار آورد.
اعتقاد به منجی موعود در ادیان آسمانی (نظیر آئین یهود ، مسیحیت ، اسلام و ... ) و در میان باورهای اقوام کهن بشری همواره بعنوان یک اعتقاد وجود داشته ،اما پرداختن به این مقوله نیازمند مباحث کارشناسی در حوزۀ مطالعات تطبیقی ادیان است ؛ بطورکلی معتقدان به ظهور منجی موعود یکی از علائم انقراض جهان را ظهور منجی عالم بشریت دانسته و بروز حرج و مرج و از هم پاشیدگی نظم اجتماعی در جوامع بشری را از علائم دیگر ظهور بر می شمرند.
ادامه دارد ...

 پیروان فرقۀ مطلقیه ، "کام فراص"ها هستند نه حجتیه ایها

سایۀ سیاه سیّد احمد فردید مَهینی یزدی و کانون مرموز "کام فراص" بر تاریکخانۀ اشباح کیهان ؛ کیهان یک نشریۀ عادّی نیست ، پایگاه دسیسه چینی است؛ قسمت بزرگی از حوادث خوف انگیز که ایرانِ مصیبت زده شاهد آن بوده در سالهای بعد از انقلاب در دخمه های تاریک کیهان زمینه سازی و دسیسه چینی شده است.  در فردای سقوط نظام شاهنشاهی ، کیهان تحت مسئولیت سیّدعباس مُعارف قرار گرفت ؛ وی از نزدیک ترین و ساعیّ ترین شاگردان سیّد احمد فردید مَهینی یزدی بشمار می رفت.
عباس مُعارف ، سیّد احمد فردید مَهینی یزدی را مرشد خویش و خود را مرید او می خواند ؛ سیّد احمد فردید مَهینی یزدی فردی بود که افکار موهوم گرایی آرمانی را در قالب یک فلسفۀ پر از مغلطه و سفسطه بخورد مخاطبانش می داد و به همین دلیل نیز نظریات و آراءش هرگز از طرف آیت الله خمینی تأیید نشد و مورد قبول قرار نگرفت و هیچ جایی در فردای انقلاب بدست نیاورد.
یک بار در تلاش برای عضویت در مجلس خبرگان و یک بار در تلاش برای عضویت در مجلس شورای اسلامی شکست خورد و این دو شکست به کارنامۀ شکستهای قبلی اش برای تصدّی کرسی نمایندگی مردم یزد در مجلس شورای شاهنشاهی بنمایندگی از حزب شاهساختۀ رستاخیز افزوده شد.
سیّد احمد فردید مَهینی یزدی افکار موعودگرایانه را به عنوان پیش زمینۀ تشکیل یک سیستم تک حزبی استالینیستی بمنظور تبدیل ایران به کشوری که مقدّمات انقلاب جهانی موعود نجاتبخش در رستاخیز هزاره ایِ زرتشتی – شیعه گری در ان بوقوع خواهد پیوست، را به شاگردانش آموزش می داد.
شاگردانی امثال : سیّد عباس مُعارف ، علی معلم دامغانی ، برادران رجبی دَوانی ، فاطمه رجبی دَوانی ، غلامحسین الهام ، احمد احمدی ، رضا داوری اردکانی و بسیاری دیگر .
در فردای انقلاب سیّدعبّاس مُعارف ساعیّ ترین شاگرد سیّد احمد فردید مَهینی یزدی مدیریت کیهان را مصادره کرد و صفحات کیهان را تبدیل به پایگاه تبلیغ و انتشار سخنرانی های سیّد احمد فردید مَهینی یزدی نمود.
در سال ۱۳۶۰ خورشیدی ، حسین شریعتمداری (برادر حسین بازجو) ، حسن شایانفر (حاج آقا معصومی) و سجّاد با حفظ سمت بازجویی و توّابسازی در سیاهچال اوین از اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به سازمان انتشارات کیهان آمدند و با دست اندازی به مرکز اسناد این روزنامه و دایرکردن دخمه های مخوف آنجا را مبدّل به «تاریکخانۀ اشباح» کردند.
مرکز اسناد کیهان ، در تصرّف این گروه اطلاعاتی سپاه پاسداران تبدیل به یک دستگاه اطلاعاتی موازی بمنظور پرونده سازی علیه «دگراندیشان» شد.
دگراندیشانی که در اندیشۀ جامعۀ باز بودند و از نظر گردانندگان کیهان میکروبهای جامعۀ مهدوی بشمار می رفتند.
در بحبحۀ واقعۀ گروگانگیری و اشغال سفارت آمریکا مریدان سیّد احمد فردید مَهینی یزدی با انتشار یک اطلاعیه رسانه ای تأسیس یک انجمن مرموز زیر نام «کام فراص» - کانون مبارزه علیه فراماسونری ، امپریالیسم ، صهیونیسم - را اعلام نمودند ؛ این کانون کام فراص از ابتدای تأسیس دست به طبقه بندی اجتماعی ایرانیان بر اساس ارزیابی ظرفیت اعتقادی آنها نسبت به قبول مبانی انقلاب ناجی موعود جهانی زد و به پی ریزی تبیین پرونده های ضخیم زیر عنوان «نیمۀ پنهان» پرداخت.
حسن شایانفر ، حسین شریعتمداری ، جریان فعال در قتلهای زنجیره ای به زعامت سعید امامی و ... همه از اعضاء این کانون مرموز از ابتدای تأسیس آن بودند که برنامه های تلویزیونی "چراغ" ، "هویت" و "راز آرماگدون" را تدارک دیده و پروسۀ فجیع قتلهای زنجیره ای دگراندیشان را کلید زدند و همزمان با حذف یکایک آزادیخواهان بطور خزنده و گام به گام در بخشهای امنیتی – اطلاعاتی بسیج و سپاه بازوهای اختاپوسی خود را گستردند و دست آخر نیز با تسخیر شورای نگهبان از طریق احمد جنتی و غلامحسین الهام و طرح بدعت نظارت استصوابی مهندسی کامل آراء مردمی و انتخابات را بدست گرفته و بسیاری از مواضع حاکمیت را به نفع خود مصادره کردند.
شورای عالی انقلاب فرهنگی - که اکنون توسط علی سعیدی نمایندۀ ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متهم به بی عملی و کم کاری شده است -  نیز سالها در تصرّف همین جریان وابسته به شاگردان سیّد احمد فردید مَهینی یزدی قرار داشت.
جریانی که از ابتدا می کوشید که نظریۀ فقهی ولایت فقیه آیت الله خمینی را بطور تدریجی تحت الشعاع تِز فاشیستی آدولف هیتلر بنیانگذار حزب نازی در آلمان و نویسندۀ کتاب "نبرد من" ، قرار دهد.
ظهور علائم و آثار تفاوتهای عمیق نظریۀ سیّد احمد فردید مَهینی یزدی و کانون فاشیستی «کام فراص» با دیدگاههای آیت الله خمینی دربارۀ اصل مسئلۀ حکومت و اساس مقولۀ مهدویت موجب آگاهی اعضاء مؤمن کیهان شده و ریزش بیش از پیش آنان را دامن زده است . پروسۀ فروپاشی کیهان پیش از همه با خروج محمد نوریزاد آغاز شد و او در نخستین نامه هایی که برای رهبری نظام تدوین کرد پیشگویی نمود که زمانی خواهد رسید که همه از صحنه بیرون بروند و تنها رهبری و حسین شریعتمداری برای همدیگر باقی بمانند.
به خوانندگان عزیز یادآور می شویم که این سلسله مقالات بطور پیوسته به بیان حقایقی از لایه های پنهان تاریخ ایران می پردازد؛مقاله حاضر مقدمه ای بود از سلسله مباحثی که در آینده به تشریح هرچه بیشتر آن خواهیم پرداخت .
ادامه دارد ...

اختصاصی انجمن حهانی پاسداشت حقوق بشر در ایران