مقاله ای از"عصر اندیشه" به قلم!! یکی از جوانان "کیهانی"-موسوم به "پیام فضلی نژاد"!!- از شاگردان حسن شایانفر و حسین شریعتمداری- نویسنده مجلدات "ناتوی فرهنگی"
به گزارش خبرگزاری بسیج،نبرد نهایی با «اسلام سرمایهداری» پیش از آنکه تصور کنیم به عصر سرنوشت ساز خود نزدیک میشود،نبردی که نه تنها معادلات خاورمیانه را تغییر خواهد داد، بلکه آبستن یک «انقلاب معرفتی » است و روندهای تمدنی دنیای معاصر را دگرگون خواهد کرد.
در آستانه نبرد نهایی «اسلام ناب» با «اسلام سرمایهداری» چهره جهان به سرعت در حال تغییر است و معادلات معرفتی و متغیرهای سیاسی هر روز شکل جدیدتری به خود میگیرند.
گرچه امروز میتوان «تشیع انگلیسی» و «مدرنیته داعشی » را اصلیترین بازیگران منظومه معرفتی و صحنه سیاسی اردوگاه رقیب نامید، اما جغرافیای سیاسی اسلام سرمایهداری پس از انقلاب اسلامی تاریخ شگفتانگیزی را سپری کرده و فرضیات بنیادین آن زیرو رو شده است، اکنون متغیرهایی تازه وضعیتی جدید روبهروی ماست که فهم تازهای را میطلبد.
وقتی فرانسیس فوکویاما، فیلسوف و استراتژیست آمریکایی در نیمه دهه 1360 و پس از پیروزی عملیات والفجر 8 به کنفرانس «بازشناسی هویت شیعه» در اورشلیم رفت و تئوری «مهندسی معکوس» را برای «فروپاشی تشیع» در ایران پیشنهاد کرد ، گمان نمیکرد که نتیجه این تز نیز همانند نظریه معروف «پایان تاریخ و واپسین انسان» معکوس شود، فرضیه فوکویاما این بود که اسلام شیعی(اسلام انقلابی) پدیدهای شبیه «کمونیسم روسی » . «فاشیسم اروپایی» است و در جهانی که موج سکولاریسم براساس الگوی توسعه و نوسازی لیبرال به سرعت پیشروی میکند، تنها باید ریشه «بنیادگرایی» را در ایران خشکاند تا زمینه برای بازی نهایی آمریکا در جهان تک قطبی میسر شود. در ذهنیت سیاسی غرب مدرن، دنیا در عصر زوال ایمان مذهبی به سر میبرد و آلترناتیو قدرتمندی برای لیبرال سرمایهداری در صحنه نبود، تنها دغدغه ظهور اسلام شیعی و رستاخیز شیعه بود، اما تصور میشد که از رهگذر گسترش یک «جنگ داخلی» در ایران میتوان از اقتدار معرفتی و سیاسی مکتب «اسلام ناب» کاست.
فوکویاما در کنفرانس اورشلیم گفت شیعه پرندهای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرندهای که دو بال دارد؛ یک بال سبز و یک بال سرخ، بال سبز شیعه، «عدالت خواهی » است که ریشه در «مهدویت» دارد و بال سرخ آن«شهادتطلبی» است که ریشه در «کربلا» دارد و این دو ، شیعه را فناناپذیر کرده است . این پرنده زرهی به نام «ولایت پذیری» به تن کرده و قدرتش با شهادت دو چندان میشود . شیعه، عنصری است که هر چه او را از بین میبرند، بیشتر میشود.
فوکویاما در نقشه راه خود،دو گزاره را پیشنهاد داد و گفت در مهندسی معکوس ابتدا باید پروژه «ولایت ستیزی» را بسط داد تا پس از آن بتوان متعرض دیگر حریمهای قدسی شیعیان شد، اما به موازاتش باید میل (سبک زندگی ) ایرانیان را تغییر داد و «رفاه طلبی» را به « شهادت طلبی» نشاند.
به تدریج معادله جدیدی شکل گرفت که هر چه از آن میگذشت، ازخوشبینیهای آغازین آن برای مهار اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی کاسته میشد. در همان نیمه دهه 1360 که تئوری«مهندسی معکوس» متولد گشت، یک دپارتمان شیعه شناسی میان جوامع اطلاعاتی آمریکا ، انگلیس و اسرائیل آغاز به کار کرد تا برآوردی استراتژیک از وضع تشیع در جهان معاصر به دست دهد و در اولین گام با تاسیس یک شعبه مستقل به جمعآوری اطلاعات از کشورهای مسلمان بپردازد.
دکتر مایکل برانت ، رئیس این دپارتمان و دستیار رئیس سیا در خاطراتش مینویسد که دامنه این تحقیقات از عزاداریهای کراچی و وضعیت قوم هزاره و شیعیان آن در کویته بلوچستان تا چین و غرب اروپا را در بر میگرفت و ایران ، کانون ماموریت ها بود. پژوهشهای دپارتمان و تئوری فوکویاما گرچه شباهت هایی با هم داشت، اما افق نتایج مایکل برانت گستردهتر بود. دپارتمان شیعه شناسی نتیجه گرفته بود که «انقلاب ایران فقط نتیجه طبیعی سیاست های شاه نبود، بلکه عوامل باطنی و حقایق دیگری نیز وجود دارد که محکمترین آن ، یکی رهبری سیاسی توسط مرجعیت شیعی و دیگری شهادت حسین{ع} نوه پیامر اسلام{ص} در 1400 سال پیش است،حادثهای که قرنهاست شیعه با غم و اندوه بی نهایت برای آن عزاداری میکند. این دو محور است که شیعه را از سایر مسلمانان فعالتر و متحرکـتر میسازد.»
رفتار سیاسی مراجع در پژوهشهای دپارتمان شیعهشناسی آمریکا،انگلیس و اسرائیل آنالیز دقیق شد و حاصل برآورد این بود که «مراجع شیعه سرچشمه اصلی قدرت این مذهباند.اینان همیشه با تاکید با اصول شیعه، به شدت از آن محافظت و صیانت میکنند و در تاریخ طولانی تشیع،هیچ وقت با حاکم غیر اسلامی بیعت نکردند.
از طرف دیگر، در میان شیعیان مراسم عزاداری مرسوم است. آنها به یاد واقعه کربلا جمع میشوند، یک نفر سخنران واقعه کربلا را شرح میدهد و بعد از آن طبقه جوان،سینه زنی و عزاداری میکنند. این سخنرانان و مستمعین برای ما اهمیت زیادی دارند . زیرا از همین مجالس است که جوش و خروش آزادی خواهی و جنگ حق و باطل به وجود میآید»
برپایه برآورد استراتژیک «دپارتمان شیعه شناسی در یک گزارش، رودررویی مستقیم میراث لیبرال – یهودی غرب مدرن با شیعه «زیانبار و اماکن پیروزی در آن بسیار کم است» بنابراین باید زمین بازی را در ایران تعریف کرد و کار را به جایی رساند که چهره تشیع منسوخ و شیعیان به عنوان آدمهای جاهل نزد مردم منفور گردند.
با اختصاص 900 میلیون دلار بودجه ، راهکارهای خرد و کلان برای پیشبرد برنامههای مخرب در دو بازه زمانی کوتاه و دراز مدت تعریف شد و سازماندهی گستردهای شکل گرفت که همه سطوح معرفتی و عملیاتی را شامل میشد، از جمله «نفوذ در هیاتهای عزاداری و سازماندهی مداحان با هدف گسترش خرافات و اختلافات مذهبی» و ساخت دوقطبیهای کاذب مانند« اسلام هویت/اسلام حقیقت » برای آنکه به تدریج بنیانهای تئوریک تشیع مسخ گردد و کار به جایی برسد که علیه شیعه جهاد مسلحانه اغاز شود تا در نهایت توسط نیروهای جهادی به آن ها تیر خلاص را زد و نابودشان کرد.»
پیش بینی دپارتمان این بود که در مرحله نهایی و تا سال 2010.م(1388 ه.ش) اقتدار شیعه به دست خود شیعیان پایان مییابد.
نقشه راه مبارزه با تشیع، معادله جدید و منظومه گفتمانی نوینی را رقم زد که پیش از آن که آرایش نیروهای سیاسی را در ایران متاثر کند، فرآیند«علوم انسانی» را دگرگون کرد. شرایط تازه بهترین فرصت را در اختیار لیبرالیست ها و پوزیتویست ها قرار داد تا از ابتدای دهه 1370 با تبلیغ نظریه «پروتستانتیسم اسلامی» و «اصلاح دینی» به ساخت قرائت جدیدی از دین روی آورند. قرائتی که در نیمه دهه 1370 از سوی « شورای روابط خارجی آمریکا» و «بنیاد فورد» بهترین ایده برای «تکه تکه ساختن مشروعیت جمهوری اسلامی » دانسته شد و از آرا کل پوپر انگلیسی برای تفسیر دین تغذیه میکرد.
یک سوی این معادله جدید « ایران » به مثابه « حکومت بنیادگرای اسلامی» و مظهر «رادیکالیسم/فاشیسم دینی» قرار داشت و در برابرش « مسلمانان دموکرات»به عنوان«روشنفکران دینی » و هواداران «دین سکولار» صف میبستند که با قرائت «پروتستانتیسم اسلامی » - مانند کاری که مدعیاند مارتین لوترکرد- به جدال یا مشروعیت حکومت میآمدند.
این ادامه راهی بود که پیروان « انجمن حجتیه » و. « اسلام آمریکایی» پیش از انقلاب اسلامی علیه مبارزات امام خمینی آغاز کرده بودند و حالا چارچوبهای نظری و صورتبندی تازهای یافته بود.
این روند باید «سکولاریسم ذهنی » را در جامعه ایرانی گسترش میداد و میکوشید جوهر شیعه یعنی « ولایت» و « جهاد» را کمرنگ سازد تا به تدریج « سکولاریسم عینی» پدیدار گردد و زمینه های تبدیل تشیع به یک « مکتب درویشی ناکارآمد» فراهم آید.
جریان شناسان برجسته از زیبیگنیوبرژینسکی تا نیکی آر. کدی تردید نداشتند که پروژه «اصلاح دینی» به عنوان نماینده مذهبی اردوگاه سرمایهداری و یک آلترناتیو قدرتمند میتواند «اسلام انقلابی» را به حاشبه براند و آیندهای غیر مذهبی را برای ایران پدید آورد. اما علیرغم جدالهای سیاسی و گفتمانیای که در دهه 1370 در گرفت، روند « مهندسی معکوس» معکوس شد.
دهه 1380 ، دهه «پایان هژمونی» بود . دیگر هیچ اقتداری بر جای نمانده بود اما نه برای اسلام انقلابی ،بلکه برخلاف پیشبینیهای دپارتمان شیعه شناسی و شورای روابط خارجی پروژه«اصلاح دینی » . « پروتستانتیسم اسلامی» شکست خورد.
همه کوششی که برای قبض و بسط تئوریک شریعت شد،فروریخت و «فرید زکریا» تحلیلگر ارشد شورای روابط خارجی آمریکا با یک جمله در کتاب « آیندهای آزادی» تیر خلاص را زد: «همه تاکیدی که بر اصلاح دین میشود. بیجاست» این پروژه نه تنها مشروعیت اسلام انقلابی را تکه تکه نکرد بلکه تصویری که باید از ایران به عنوان یک « کشور اسلامی بنیادگرا» به جهان مخابره میشد، به دست نیامد.
در واقع معادلهای که میکوشید برچسب فاشیسم دینی را به ماهیت جمهوری اسلامی بچسباند،اصلاحطلبان دینی را آلترناتیو آن معرفی کند و به یک جنگ داخلی ختم شود، شکل نگرفت.
پس از انن و از نیمه دهه 1380 نیز همه دوقطبیهای جعلی یک به یک رنگ باخت.«سنتگرایی» سید حسین نصر از اساس پتانسیل ان را نداشت که به عنوان یک نظریه رقیب و اپوزیسیون سیاسی در برابر اسلام انقلابی ظاهر شود و صوفیگریهای سکولاریستی نیز جز از سادهدلان و سادهلوحان دل نبرد.
مجموع این شرایط بحرانی برای غرب سبب گشت تا موسسه رند به همراه بنیاد اسمیت ریچاردسون دوباره به شناسایی «شرکا بالقوه ایالات متحده در جوامع مسلمان» بپردازد و یک برآورد استراتژیک درباره «شبکه سازی از مسلمانان لیبرال» را پیشنهاد کند.
(فرانسیس فوکویاما و هنری کیسینجر نیز از ناظران اصلی این پروژه بودند) در این برآورد از 3 طیف عمده «روشنفکران دینی » ،«روحانیون لیبرال» و « سنتگرایان اسلامی هم چون صوفیها» به مثابه شرکا بالقوه آمریکا یاد گشت،اما تئ.ری هایی مانند «ملی گرایی اشرافی »از مانوئل کاستلزو«اسلامی ایرانی »از ریچارد فرای نیز که پس از این برای مبارزه با «اسلام ناب » پابه عرصه نهادند،بسترهای جامعه شناسانه و دین شناختی لازم و کافی را برای استمرارپیدا نکرد .«پراگماتیسم اسلامی »تنها ایدئولوژی ای بود که توانست با تجدید نظر در برخی کابست های تئوریک «اسلامی سکولار »به بخش هایی از ساخت سیاسی کشور رخنه کند و آهنگ «اسلام سرمایه داری »را در متن جامعه ایرانی تداوم بخشد.
در اقع ،با شکست معادلات و مفرضات عرب مدرن علیه «اسلام انقلابی »،نقشه راه دپارتمان شیعه شناسی در ایران به سطحیک میدان عملیاتب محدود تر فرو کاسنه شد.نقشه راهی که می خواست از پیروان تشیع اتقلابی و زمامداران معرفتی و حکومتی جمهوری اسلانی ،چهره دینداران قرون وسطی را بسازد و بااتمام “بنیاد گرایی “قلب اسلام ناب رانشانه رود تا سد راه «رستا خیز شیعه »در جهان شود،پیشرفت چندانی نکرد؛ چون مخرن معرفتی و پشتوانه عرفانی و تعقلات فلسفی شیعه ،بحران ها را مدیریت و بافت های ملتهب را ترمیم می کرد.
در عین حال گام های جدی ای نیز با نظربه تحولات جهانی برای وحدت فرق و مذاهب اسلامی برداشته شد.
برای نمونه ،فتاوی آیت الله خامنه ای در ادامه فتاوی امام خمینی ،اجازه اختلاف افکنی مسان شیعه و سنی را نداد ،علما و عقلا بر حریم مقدسات حرمت نهادند،بردفاع فلسفی ازحکمیتع متعالیه صحه گذاشتند ،کوشیدند تا عرفان عارفانه مبارزه جوبه جای خرافات مداحان قلاده پوش بنشیند و هر روز شور و شعور بیشتر به هم بیامیزد.
با این وصف ، زمین بازی به هم خورد.با آغز دهه 1390 دو قطب از سازمان های تکفیری شبه شیعی و شبه سنی بعنی «تشیع انگلیسی» و«مرنیته داعشی » به مثابه شعب جدید «اسلام سرمایه داری » به صف نخست این کارزار آمدند.
تصویر مسلمانان احمقی که به روایت «مایکل برانت » قرار بود از ایران به جهان مخابره شود،اکنون از لندن برای دنیا پخش می شود.
این چنین ،احمق ها نه در ایران و تهران ،بلکه در انگلیس و لندن جمع شدند.
«تشیع انگلیسی »هر چند در قم و مشهدو نجف حوزه علیمه و فقیه و طلبه دارد و سازمان (بیت ) «سید صادق شیرازی »شباهت های ناگزیری از حیث ماهیت و ساختار با «سازمان داعش »یافته است،اما خاستگاه اجتماعی و مشروعیت دینی فراگیری ندارد.
سازمان تشیع انگلیسی به شکلی شگفت انگیز همان دستور کار دهه 1360 دپارتمان شیعه شناسی و کنفرانس اورشلیم را تعقیب می کند که ولایت ستیزی ،خرافه گرایی ،تمرکز بر اختلافات شیعه و سنی عزاداری های جاهلانه و تغییر نام هفته “وحدت : به هفته «برائت »از جمله آن هاست .
«مدرنیته داعشی» نیز به راهی رفته استکه حتی میراث دار جریان های تکفیری معاصر شناخته نمی شود و نه تنها اهل سنت ،بلکه زعمای تکفیری نیز از بآن روی بررگردانده اند و از تایید آن سرباز می زنند .
در این میان، «رستاخیز شیعه » در راه است و پراگماتیسم اسلامی نیز به مثابه یکی از آخرین سنگر نئولیبرالیسم در داخل ایران روزهای پر تلاطمی را پیش رو دارد.
این وضع در حال دگرگونی را باید از نو شناخت تا دانیم چه کسی می تواند در نبرد نهایی با «اسلام سرمایه داری »مبارزه کند.
منبع: نشریه عصر اندیشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر