ای کاش رجبی دوانی اجازه نمیداد تا سایتهای تکفیری پای اورا به ورطهء خصومت با تصوف بکشانند


سایت تکفیری بیچاره و معلوم الحال موسوم به فرقه نیوز دست به دامان فردی از خانواده "فاطمه رجبی دوانی همسر فحاش غلامحسین الهام" -موسوم به محمدحسین رجبی دوانی- شده تا از زبان او به تحریف حقایق درباره اصل تصوف و عرفان اسلامی بپردازد. این فرد که مانند همه اعضای خانواده اش از گروه خونی "فردیدیان" میباشد و در کینه و خصومت با میراث عرفانی و جهان بینی فلسفی حوزوی آیت الله علامه محمدحسین طباطبایی و آیت الله روح الله خمینی یدطولائی دارد، بدون آشنایی با میدانی که در آن قدم میگذارد به توهین و اهانت و اتهام زنی برعلیه نحلهء تصوف و مکتب عرفان اسلامی -که مرکز تاریخی اش درگنابادی برپا است- پرداخته، و با نادانی و ناشیگری اظهار لحیه نموده و مطالبی خارج از حوصلهء به اصطلاح رشتهء تحصیلی اش اظهار داشته است. فضولیهای بیجا و ضدعلمی که به موقع خود به آن پاسخ داده خواهد شد.

پاتکهای خزنده طرفداران فردید برای ایجاد پرده دود

سایت موسوم به عماریون وابسته به قرارگاه موسوم به "عمار" با ریاست"آخوند فردیدی مهدی طائب" برای دورزدن اصل افشاء شده بی اعتنایی کامل این جریان افراطی و انحصارگرا و تمامیت خواه، به جایگاه جهان بینی ابن عربی در نظرگاه فلسفی- عرفانی آیت الله روح الله خمینی، به ضدحمله ای برعلیه علی اکبرهاشمی رفسنجانی بهرمانی دست یازیده تا با ایجاد پرده دود، نیات واقعی از مانورهای خود را از دید متقدان مخفی نماید. مقاله کذائی عماریون به شرح زیر است:

اگر بلاهت تَعَیُّن می یافت، به صورت "چیزکی" شبیه این به اصطلاح"مقاله" مُتِعَیّن میشد!

مقاله ای از"عصر اندیشه" به قلم!! یکی از جوانان "کیهانی"-موسوم به "پیام فضلی نژاد"!!- از شاگردان حسن شایانفر و حسین شریعتمداری- نویسنده مجلدات "ناتوی فرهنگی"

مهدی نصیری آخوندی که توسط شاگردهای احمدفردید تبدیل به "موجودی مسخ شده" گردید


پارسینه: رضا تاران/ در اواخر خرداد ماه 93در شهرک امام خمینی (ره) قم به دیدار مهدی نصیری رفتم. نزدیک به دو ساعت گفتگوی ما ادامه داشت. فرصت تمام شد و حرفها ناتمام ماند. قرار بود سیر تحولات فکری نصیری از زبان خودش مورد بررسی قرار گیرد. حرفهای نصیری برایم آنقدری عجیب بود که شخصاً تحت تأثیر قرار گرفتم و مدتها به سخنان وی فکر می کردم. در گزارش زیر سعی کرده ام بر اساس آن گفتگو و برخی از آثار وی، به صورت مختصر به سیر اندیشه نصیری اشاره کنم:
مهدی نصیری تحصیل دروس حوزوی را از سال 1354 در حوزه علمیه دامغان نزد پدر (که خود تحصیل کرده حوزه علمیه نجف بود و به مقام اجتهاد رسیده بود)، و دیگر عالمان آن حوزه آغاز کرد. بگفته خود مهدی پدرش گرایشات تفکیکی داشته و به مکتب مشهد نزدیک بود که البته مهدی معتقد است آن زمان ها فقط سیزده سال داشته است و شناختی از تفکیکی ها نداشته است و گرایشات ضد فلسفی نصیری متاثر از پدر نبوده است، در سال 1358 برای ادامه تحصیل عازم حوزه علمیه قم شد و تا سال 1366 دروس سطح حوزه را ادامه داد و همزمان در مدرسه علمیه رسالت به تدریس دروس ادبیات و منطق پرداخت.
در سال 1365 همکاری با موسسه مطبوعاتی کیهان را در قم آغاز و یک سال بعد برای ادامه همکاری به تهران رفت و به عنوان دبیر سرویس مقالات روزنامه کیهان کار مطبوعاتی را ادامه داد و مقالات متعددی در زمینه مسائل سیاسی و فرهنگی نوشت.

بررسی فلسفه وعرفان (۳) - مهدی نصیری و عبدالحمید واسطی

بررسی فلسفه وعرفان (۲) - مهدی نصیری و عبدالحمید واسطی

بررسی فلسفه وعرفان (۱) - مهدی نصیری و عبدالحمید واسطی

"فردیدی"ها ناچار شده اند تا تعارف را کنار بگذارند

امروز تقابل باند واپس گرا، انحصارگر، تمامیت خواه، مطلق العنان و ضدتعامل -که اعضایش عموما شاگردان مکتب ضددمکراتیک و خطرناک فکریِ "احمد فردید" میباشند- با دکترحسن روحانی و علی اکبرهاشمی رفسنجانی و سیدمحمدخاتمی به قدری آشکار شده، که دیگر "فردیدی" ها بدون رودربایستی و لاپوشانی به جبهه گیری از مواضع شخصِ خودِ "احمد فردید" روی آورده و از سنگری که در ان درفش فردید به اهتزاز درامده به بیان مواضع ضد رفسنجانی رو آورده اند!



خاطراتی درباره احمد فردید به قلم نصرالله پورجوادی

با فعال شدن پایگاهی موسوم به "روزگار نو "در ایران زیر نظر عبدالحسین خسروپناه- رضا داوری اردکانی و شرکاء(!!!)، نصرالله پورجوادی نیز دست به قلم برده است.
طبیعی است که  با چنین هیات نویسندگانی "روزگار نو" بر محور خرافات فردیدی بچرخد. نصرالله پورجوادی  نیز بنوبه خود با رجوع به خاطراتش در صدد پنبه زنی از کنه شخصیت احمد فردید  برآمده است.
مقاله زیر به نقل از سایت "اندیشه پویا" به نظر میرسد:
بزرگ‌ترين مشکل کلاس‌های فرديد اين بود که درس او فقط در سخنرانی‌های او خلاصه می‌شد؛ سخنرانی‌هايی که به‌نظر می‌رسيد ارتجالاً ايراد می‌شد. فرديد ادعا می‌کرد که از مطالبی سخن می‌گويد که در کتاب‌های هايدگر آمده است، ولی معلوم نبود آن مطالب در کجا و کدام کتاب آمده است. از کتاب «وجود و زمان» هايدگر ياد می‌کرد؛ ولی هيچ‌گاه از اين کتاب مستقيماً چيزی نقل نمی‌کرد. فرديد به کتاب‌هايی هم که دربارۀ هايدگر يا فلاسفۀ ديگر نوشته شده بود، ارجاع نمی‌داد. خودش هم چيزی ننوشته بود که در اختيار دانشجويان قرار دهد. او از نوشتن عاجز بود و اين عجز برايش عقده شده بود. ته دلش به کسانی که توانايی نوشتن داشتند، احساس حسادت می‌کرد؛ اندکی هم احساس حقارت. مانند اغلب کسانی که تحصيلات قديمی کرده و فقط ياد گرفته بودند بخوانند، فرديد هم فقط سواد خواندن داشت و شهوت «سخن‌رانی»کردن. سخن‌رانی می‌کرد و در سخن‌رانی‌هايش هم هيچ‌وقت از يادداشت استفاده نمی‌کرد. 

روشنفکری و روشنفکران در ایران

گفتگوی سروش دباغ با داریوش آشوری

روزگارِ نمود و نمایش تک‌چهره‌ها گذشته و در پی آن‌ها نباید بود؛ مهم، حرکت‌ها و جریان‌ها ست.

در خونین ترین سالهای انقلاب که اعدامهای دهه شصت اتفاق افتاد ، محمد خاتمی ریاست روزنامه کیهان (پایگاه کامفراص)را برعهده داشت

با اشاره به مصاحبه بی بی سی فارسی با آقای بنی صدر که پیشتر در لینک گذشته منتشر شد ، صراحتا میتوان اظهار داشت که خشونت و سرکوب خونین هماره توسط سایه نشینان کامفراصی در موسسه کیهان علیه ملت اعمال شده و تا زمان حاضر نیز ادامه یافته است. همانطور که آقای بنی صدر یادآور میشود که خشونت علیه مجاهدین خلق از همان سالهای اولیه انقلاب بدستور آیت الله خمینی اعمال گردید. نکته شایان ذکر آنست که در کشتار بیرحمانه مجاهدین خلق در دهه شصت در حالی صورت می گرفت که محمد خاتمی پیش از حسین شریعتمداری ریاست روزنامه کیهان را برعهده داشته است.
در ادامه مقاله ای به قلم محمد خاتمی را ضمیمه این مطلب می نمائیم

گفتگو با نخستین رئیس جمهور ایران، سی سال پس از برکناری



ابوالحسن بنی صدر از جمله چهره های نزدیک به آیت الله روح الله خمینی، رهبر انقلاب ایران بود که در دوره اقامت او در فرانسه به عنوان یکی از سخنگویان اصلی آقای خمینی شناخته می شد.

افشا گری عبدالکریم سروش ۳۰ سال پس از انقلاب فرهنگی


افشاگری سروش ۳۰ سال بعد از انقلاب فرهنگی


عنایت فانی 
بی بی سی فارسی 
سه شنبه 08 دسامبر 2009 - 17 آذر 1388


مهمان من در برنامه به عبارت دیگر، ۳۰ سال در فضای فرهنگی و سیاسی ایران مطرح بوده است؛ هم برای نوشته ها و سخنرانی ها و نظریه پردازی هایش و هم به سبب حملاتی که به او می شود.
مخالفان غیر مذهبی اش او را به دلیل همراهی او با حکومت دینی در سال های اول انقلاب اسلامی می کوبند و مخالفان مذهبی اش، به دلیل برداشت امروزی و روشنفکرانه اش از اسلام او را مرتد می خوانند. اما همه قبول دارند که افکار و نظریاتش تاثیر زیادی بر روند روشنفکری دینی ایران داشته است. ولی نقش او و روشنفکری دینی در ایران پس از انتخابات اخیر چیست؟

تضاد عمیق و آشتی ناپذیر میان نظریات سیاسی «سیداحمدفردید مهینی یزدی» و «سید روح الله موسوی خمینی»


 
شیخ مهدی کروبی در یکی از آخرین پیامهای خود در ماه بهمن سال جاری (هشتاد و نه) اظهار داشت که صحبت از جمهوری اسلامی در شرایط کنونی  قضیه سالبه به انتفاء موضوع است به این اعتبار که نظام حاکم کنونی نه جمهوری است و نه اسلامی و در واقع "نظام موسوم به جمهوری اسلامی" مدتی است که به دست "میراث خواران حاکمیت" ساقط شده و فروپاشیده.

فلسفۀ فردیدزدگان ؛ موعودگرایی یا موهوم گرایی ؟

سیداحمد فردید مهینی یزدی : «امام خمینی از نوادر تاریخ بود که با انقلاب اسلامی نخستین تزلزل را در بنیان غربزدگی ایجاد کرد اما این بحران همچنان ادامه دارد. از این رو مبارزه بیسابقه با غربزدگی باید تا ظهور مهدی موعود که پایان بحران غربزدگی است ادامه یابد.»   

وحید یامین پور معاون پژوهشی دانشکده خبر و از مریدان سیداحمد فردید مهینی یزدی با نقل این جمله از مرشد خود - در نشست بزرگداشت سیداحمد فردید مهینی یزدی بمناسبت سالمرگ او - اضافه میکند :

"این جمله ای است از  مرحوم سیداحمد فردید پس از رحلت حضرت امام ؛ این جمله به روشنی بیانگر دغدغه اصلی اوست: غربزدگی". 

یامین پور میفزاید :  "مرحوم دکتر سیداحمدفردید فیلسوفی عجیب و منحصر به فرد بوده است. یکی از وجوه این برجستگی تسلط همزمان او بر بیش از هشت زبان باستانی و زنده دنیا علاوه بر تبحرش در فلسفه و عرفان و علوم دینی است ".

انجمن جهانی پاسداشت حقوق بشر در ایران : اشکال کار آقای حسین شریعتمداری و حسن شایانفر و محمدحسین صفار هرندی آن بوده وهست  که به سیداحمد فردید مهینی یزدی باور داشته و دارند. حرفهای اورا جدی گرفته و خیالات او را جدی شمرده و مانند وحی آسمانی به جوانان بی تجربۀ  نسل های بعد انقلاب منتقل کرده  اند. در نتیجه "فردیدگرایان نسل جدید" تصور میکنند که فردید به هشت زبان زنده و مرده دنیا تسلط داشته و "راهیافته ای راهنما" بوده است.
مطلقاً چنین نیست! 
اینها همه افسانه سازی است و واقعیت ندارد. اگر بخواهیم سیداحمد فردید مهینی یزدی را بخود و به دیگران بشناسانیم بهتر آن است که بجای استماع منقولات دیگران درباره سیداحمد فردید مهینی یزدی ، او را به سمع کلمات خود سیداحمد فردید مهینی یزدی در معرفی خودش حواله دهیم.
سیداحمد فردید مهینی یزدی در یک سخنرانی که در ضمیمۀ همین نوشتار می توانید فایل صوتی آن را بشنوید ، خود را معرفی میکند و میگوید : «من نه ایدآلیست هستم نه رئالیست. من نه اسپریتوالیست هستم نه ماتریالیست. چه دیالکتیک باشد چه نباشد.»




این سخنان درهم برهم، بدون این که  بخودی خود دارای هیچ معنای خاصی باشد. آینه ای برای شناخت گوینده آن است. 
قاعدتا اگر کسی اسپریتوالیست نباشد ماتریالیست است و اگر ماتریالیست نباشد اسپریتوالیست است. اسپریتوالیست بطورکلی به معنی گرایشمند به مقولات روحی است. ماتریالیست بلحاظ فلسفی یعنی عدم باورمندی به وجود روح و معتقد به اتونومی ماده در خودگردانی. 
اما اگر کسی نه به اصالت ماده و نفی خدا و روح باور داشته باشد، نه به اصالت روح و جهان روحانیت به عنوان مبداء آفرینش، این چنین شخصی بلحاظ فلسفی در جایگاهی والاتر از فلسفه و حوزه های فلسفی قرار ندارد! بلکه در حوزه فلسفی دارای جایگاه مشخصی است.
به او یا نهیلیست میگویند یعنی هیچ و پوچگرا، یا آنارشیست میگویند یعنی هرج و مرج طلب.
اما با بررسی بیشتر کارنامه زندگی سید احمد فردید مهینی یزدی میتوان نکته های دیگری را دریافت و لایه های بیشتری از شخصیت او را باز شناخت. احمد فردید از پیروان "مکتب اراده معطوف به قدرت " بود.
سید احمد فردید مهینی یزدی در زمان سلطنت محمدرضا شاه پهلوی، به حزب شاهساختهء "رستاخیز" پیوست . شاید عده ای بگویند ناچار بود!
شاید بگویند که محمدرضاشاه پهلوی پس از اختراع یک شبه نظام تک حزبی در ایران "آریامهری" خودش ، همه را وادار به عضویت در این حزب، یا خروج از ایران کرد.
این بجای خود! اما محمدرضا پهلوی کسی را ملزم به کاندیداتوری نمایندگی در مجلس شورای ملی نکرد، ولی سید احمد فردید مهینی یزدی با امید به تصاحب کرسی نمایندگی مردم یزد از طرف حزب رستاخیز اعلام کاندیداتوری کرد که به نتیجه نرسید و شکست خورد.
حالا ممکن است عده ای بگویند که علاوه بر سید احمد فردید مهینی یزدی بسیار اشخاص دیگری نیز در آن دوران در انتخابات شرکت کردند. آری! این طور است!
اما نمیتوان انکار کرد که در هرحال تلاش برای تصاحب کرسی نمایندگی در مجلس شورای "رستاخیز" قطعاً مسبوق به باورمندی به نظام شاهنشاهی بوده است.
همان نظامی که روز ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ خورشیدی اکثریت ایرانیان علیه آن برخاستند و انقلاب کردند.
در پی این انقلاب و تغییر نظام شاهنشاهی ، کلیه کسانی که برای تصاحب مقامات و مناصب حکومتی در نظام شاهنشاهی خیز برداشته بودند بلافاصله چمدانهای خود را پیچیدند و از ایران خارج شدند! چون به نظام شاهنشاهی باور داشتند.
اما سید احمد فردید مهینی یزدی در ایران ماند و این بار در جامهء "یک انقلابی دو آتشه" !  در نظام برآمده از انقلاب برای تصاحب کرسی مجلس خبرگان قانون اساسی و سپس نمایندگی مجلس شورای اسلامی به عنوان کاندیدا خیز برداشت و البته بازهم در هردو شکست خورد.
حال نباید از خود پرسید چگونه میشود به نظامی باور نداشت و خواهان تصاحب کرسی نمایندگی در قوهء مقننه آن شد؟ بعد چگونه میتوان به عنوان یک انقلابی در انتخابات بعد از انقلاب شرکت کرد و بازهم خواهان تصاحب کرسی در مجالس قانونگذاری انقلابی شد؟! این یعنی آنارشیسم، آنارشیسمی آمیخته با چاشنی قوی اپورتونیسم (فرصت طلبی).
فیلسوف و متفکری که در حوزه های معین فلسفی نتواند خود را تعریف کند ، یک روز اسپریتوالیست میشود و روز دیگر میتواند ماتریالیست گردد؛ اما خارج حوزه های فلسفی و بخصوص  در صحنه فعالیتهای اجتماعی، چنین شخصی به عنوان باورمند به "مکتب اراده معطوف به قدرت" طرفدار "حزب باد" است.
یک روز عضو "حزب شاهنشاهی رستاخیز" است و یک روز عضو "حزب انقلابی ضد شاهنشاهی"!
اینجاست که از عموم باورمندان به سید احمد فردید مهینی یزدی باید پرسید که براستی چگونه میشود به چنین فردی باور داشت؟ او مسلما در انقلاب شرکت نداشت، اما پس از پیروزی انقلاب، از موضعی فرادست کوشید که خود را چراغ راه و راهنمای انقلاب جا بزند!
* آیا هرگز اندیشیده اید که چگونه اندیشه تاسیس حزب رستاخیز در اندیشه شاه گنجانده شد؟
* آیا هرگز فکر کرده اید که چه شد که شاه ناگهان تصمیم به تک حزبی کردن ایران گرفت؟
* آیا میدانید که سید احمد فردید مهینی یزدی به عنوان عضو انجمن شاهنشاهی فلسفه شخصا در تدوین پیش نویس اساسنامه حزب رستاخیز دست داشته است؟
مطالبی که او از قول هایدگر نقل میکند محل بحث و مناقشه است.
مارتین هایدگر در صحنه اجتماعی عضو حزب نازی بود. اما سید احمد فردید مهینی یزدی به صراحت اظهار داشت که «من بعد از سالها تفکر میگویم که سخن هایدگر در جهت همین انقلاب اسلامی بود!»
معنی این سخن یعنی تلاش برای گنجاندن نطفه های فاشیسم وبرتری طلبی عقیدتی در بطن آرمانهای انقلاب ونظام جمهوری برآمده از یک انقلاب ضد سلطنتی مطلقه.
با کمال تاسف این سخنان سید احمد فردید مهینی یزدی در بسیاری از اذهان کارگر افتاد و از اندیشه به عمل تبدیل شد.
اشخاصی مانند حسین شریعتمداری و حسن شایانفر و محمدحسین صفار هرندی و مجموعه اشخاص دست اندرکار پرونده سازی و سازمان اطلاعات موازی متعلق به نیمه پنهان کیهان، افسون شدگان سید احمد فردید مهینی یزدی بودند و در دخمه های سیاه کیهان برای سه دهه ، تباهی و سیاهی به بار آوردند.
با سخنانی که طرفداران سید احمد فردید مهینی یزدی از او نقل میکنند میکوشند او را فردی موعود گرا معرفی کنند.
اما فلسفه موعودگرائی او برپایه موهوم گرائی میچرخید و هیچ مبنای خردمندانه و معقول نداشت.
دیری است که در فضای بعد از انقلاب، افکار پیروان سید احمد فردید مهینی یزدی و هسته کانون مرموز کامفراص (کانون مبارزه علیه فراماسونری ، امپریالیسم  و صهیونیسم) - که در "نیمه پنهان " موسسه کیهان گرد آمده اند -  ایران را گام به گام  زیر سلطه عقیدتی ایدئولوژی فاشیسم هیتلری آلمان دوران نازی میکشانند.
همان مسیری که سیداحمد فردید مهینی یزدی در فضای پیش از انقلاب،  نظام شاهنشاهی و محمدرضا پهلوی را در جهت آن سوق داد .
ایکاش "فردیدزدگان" به تحقیق و خردورزی بپردازند و پرده های اوهام و خیالات را از برابر چشمان خود کنار بزنند و در ترازوی تعقل ، وزن این شطحیات بیحاصل را بسنجند و بدور بریزند.
مردم ایران برای "نفی فاشیسم تک حزبی در قالب نظام سلطنتی" قیام و انقلاب کردند، نه برای به کرسی نشاندن "حزب نازی هیتلری در قالب نظام جمهوری اسلامی".

ادامه دارد ...

نقدی بر آراء و نظرات سیّد احمد فردید مَهینی یزدی ؛ قسمت دوّم


سیداحمد فردید مهینی یزدی ، پس از اخذ مدرک لیسانس از دانشسرای عالی برای تحقیق و فراگیری زبانهای خارجه با بورس یکساله به کشور فرانسه سفر کرد. 
در فرانسه ، صادق هدایت که به اندیشۀ ایرانشهری  بسیار علاقه مند بود با سیداحمد فردید مهینی یزدی زادۀ یزد - شهری که آتشکدۀ پررونق یزد همواره در آنجا دایر بود و از سوی دیگر حافظ و شاه نعمت اللهی ولی و بزرگان فرهنگ ایران راجع به این شهر صحبت کرده و یکی از شهرهای ایران باستان بشمار می رود - مکاتباتی داشت.
شهر یزد در فرهنگ ایران باستان یکی از کانونهای تاریخی بشمار می رود و پهلوی اول که بسیار می کوشید آثار ایران باستان را احیاء کند ، توجهی ویژه به شهر یزد داشت.
صادق هدایت در اثنای آشنایی با سیداحمد فردید مهینی یزدی بود که به هند سفر کرد تا از آثار فکری و فرهنگی مردم هندوستان به زبان پارسی بهره مند شود ، بعدها صادق هدایت وارد وادی نیهلیسم شد و راه فکری صادق هدایت و سیداحمد فردید مهینی یزدی از هم جدا شد.
سیداحمد فردید مهینی یزدی ، پس از پایان بورس یکساله در فرانسه ، به آلمان رفت.
وی که به نظر میرسد به استخدام بخش کنسولگری ایران در آلمان در آمده بود جهت تعمیق بخشیدن به اطلاعاتش با حضور سر کلاسهای درس هایدگر فیلسوف آلمانی قرن بیستم میلادی هم به فراگیری زبان آلمانی مبادرت ورزید و هم مطالعاتش در زمینه فلسفه را گسترش داد.
و سرانجام بدون اخذ هیچگونه مدرکی با همان مدرک لیسانس به دعوت سیدحسین نصر که در آن زمان ریاست دانشگاه تهران را برعهده داشت وارد دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران شد و با اخذ مدرک دکترا از دانشگاه تهران به تدریس فلسفه برای دانشجویان این رشته پرداخت.
در همان زمان استاد پورداوود در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران مدرس رشتۀ باستان شناسی بود.
استاد پور داوود با هدف احیای فرهنگ ایران پیش از اسلام به تعلیم روخوانی اوستا ، آشنایی با متون زرتشتی ، ترجمۀ این متون به زبان فارسی ، انتشار متون ترجمه شده و ایجاد چاپخانه ای که بتواند خط اوستا را باز نشر کند می پرداخت.
استاد پورداوود برای آشنایی با متونی که موبدان هند ۱۴۰۰ سال قبل با خود به هند برده بودند و دیدار با پارسیان هند و دسترسی به متون آنها به این کشور سفر کرد و نتیجۀ این سفرها انتشار کتابهایی با کمک اساتید رشته زبانهای وداعی که به زبان اوستایی نزدیک و بهره مندی از گنجینۀ تحقیقات و تتوعات اساتید آلمانی بود.
سرانجام استاد پورداوود موفق شد برای نخستین بار کتاب اوستا را به زبان فارسی منتشر کند از جمله شاگردان پرورش یافته در مکتب ایشان می توان به مرحوم محمد معین اشاره نمود که کتاب فردیسنا و ادب پارسی را بعنوان تز دانشگاهی زیر نظر استاد پورداوود ارائه نمود.
متونی که استاد پورداوود به ترجمۀ و بازنشر آن اهتمام می ورزید مورد علاقۀ سیداحمد فردید مهینی یزدی قرار گرفت.
حضور همزمان استاد پورداوود و سیداحمد فردید مهینی یزدی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران و مرحوم نورعلی خان برومند که ردیفهای کهن موسیقی را در دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران که نزدیک ترین مجموعه ساختمانی به دانشکدۀ ادبیات بود ، آموزش می داد موجب ایجاد یک فضای غنّی فرهنگی - هنری -  فلسفی در دانشگاه تهران بود.
آنطرفتر ، سیداحمد فردید مهینی یزدی با شرکت در برنامه تلویزیونی علیرضا میبدی و طرح مباحث فلسفی چهره ای شناخته شده در محیط های روشنفکری و فلسفی بشمار می رفت.
اگرچه در آن زمان اساتید دیگری نظیر آقاسیدجمال آشتیانی ، مرحوم سیدمحمود شهابی ، مرحوم هادی حائری و محیط طباطبایی در قید حیات بودند ولی سیداحمد فردید مهینی یزدی را بعلت حضور در برنامه های تلویزیونی علیرضا میبدی جمع کثیری از دانشگاهیان و روشنفکران می شناختند.
سیداحمد فردید مهینی یزدی در فضای تک حزبی آن دوران به دلیل مخاطبان زیادی که داشت خود را کاندیدای نمایندگی مردم یزد برای حضور در حزب شاهساختۀ رستاخیز کرد. اما توفیقی کسب ننمود.
وی در مباحثی که مطرح می ساخت همواره تأکید می کرد که تنها یک نظریه از مجموعه نظریات هایدگر را مورد توجه قرار داده و به آن بسنده کرده است ؛ اگرچه شاگردان سیداحمد فردید مهینی یزدی اصرار داشتند وی را هایدگرین بشمار آورند اما وی خود را جلوتر از هایدگر قلمداد می نمود و می گفت "من با هایدگر هم سخن هستم ولی نظریات من فراتر از وی است اگرچه تشابهاتی با هایدگر دارد."
با این حال سالهای  بعد از انقلاب سیداحمد فردید مهینی یزدی از تدریس علوم فلسفی به واژه شناسی روی آورد و به نگارش کتاب واژه نامه تطبیقی فارسی – عربی مبادرت ورزید.
امّا اینکه : سیداحمد فردید مهینی یزدی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران – رشته فلسفه - چه نظریاتی را مطرح می ساخت ؟ ایدۀ اساسی هدایت کنندۀ اندیشه سیداحمد فردید مهینی یزدی چه بود؟ چه کسانی سر کلاسهای فلسفه – دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران - سیداحمد فردید مهینی یزدی شرکت می کردند ؟ چه کسانی از این رشته فارغ التحصیل شدند ؟ جهان بینی ایشان از آراء و نظرات سیداحمد فردید مهینی یزدی سر کلاسهای درس فلسفه دانشگاه تهران چه بود؟ نقش سیداحمد فردید مهینی یزدی در رابطه با تحولات تاریخی و جریانات فکری پس از انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۸ خورشیدی تا به امروز چیست ؟ شناسایی و واکاوی ریشۀ جریانات فکری و بنیادهای عقیدتی – ایدئولوژیک و فلسفی از جمله مطالبی است که در ادامه این مجموعه مقالات به آن اشاره می کنیم. 
ادامه دارد ....
کاری از : دکتر سیدمصطفی آزمایش